فقدان حکمرانی منابع طبیعی
این حادثه به دلایل متعددی رخ داده است؛ اولین عامل را میتوان به عوامل انسانی و فرهنگی و بیاحتیاطی بازدیدکنندگان و گردشگران مرتبط دانست. همچنین مشکلات و کمبودهای مدیریتی و زیرساختی مانند کمبود شدید امکانات و نیروی انسانی در رخ دادن این حادثه نقش دارند. سازمانهای متولی مانند منابع طبیعی و آبخیزداری و سازمان حفاظت محیط زیست با کمبود شدید نیروی انسانی متخصص، خودرو، ادوات اطفای حریق و تجهیزات پیشرفته (مانند بالگرد و هواپیماهای آبپاش) مواجه هستند. این امر توانایی آنها برای واکنش سریع و موثر به آتشسوزی را بهشدت کاهش میدهد. آنچه در جنگلهای هیرکانی مشاهده کردیم، بیشک به دلیل نداشتن یک نقشه و برنامه، مدیریت بحران ضعیف، اعتبارات اندک (کمبود بودجه)، قوانین ناکافی یا ضعف در اجرای آن، رخ داده است.
در ادامه و به عنوان دلیل و بسطی مهم بر مشکلات پیشگفته، باید به مساله مهم تداخل و تعدد مراجع تصمیمگیری و مدیریتی اشاره کرد که خود عاملی تعیینکننده در تضعیف کارآیی حفاظت است. بر اساس گزارشها، بخشی از جنگلهای هیرکانی شمال کشور تحت عنوان «جنگلهای حفاظتشده» تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست قرار دارند و همچنین حدود ۱۰درصد از عرصههای جنگلی شمال به این سازمان واگذار شده تا تحت حفاظت دقیقتر قرار گیرد. همچنین، بخشی از این جنگلها در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است.
با این حال، بهرغم این اقدامات ظاهرا مثبت، ساختار مدیریتی و حفاظتی مشخص و یکپارچهای برای این عرصههای باارزش تعریف نشده است. این پراکندگی مدیریت به این معناست که همپوشانی و در برخی موارد تداخل مسوولیتها بین سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری (بهعنوان متولی اصلی جنگلها) و سازمان حفاظت محیط زیست وجود دارد. این وضعیت به جای آنکه به تقویت حفاظت بینجامد، اغلب به ابهام در مسوولیت، تداخل در دستورالعملها، ناهماهنگی در اجرای برنامهها و تخصیص نامشخص بودجه و امکانات منجر میشود.
هنگامی که نقشه راه روشن نباشد، برنامهریزی برای پیشگیری و آمادگی اطفای حریق دچار اختلال شده و واکنش به حوادثی مانند آتشسوزی کند و بیاثر میشود. بنابراین، این عدم وحدت رویه و تعریف نشدن مرجع واحد پاسخگو، ضریب حفاظتی کلی جنگلهای هیرکانی را به طور محسوسی کاهش داده و آنها را در برابر تمامی عوامل تخریب، از جمله آتشسوزی، آسیبپذیرتر ساخته است. این شکاف مدیریتی خود بهتنهایی میتواند تمامی تلاشهای پراکنده را خنثی کند.
لزوم حفاظت از جایگاه سازمان منابع طبیعی
وقوع مکرر این آتشسوزیهای گسترده و تخریب بیرویه این میراث طبیعی، در واقع سند عینی و تلخی است که صحت گفتههای کارشناسان و دغدغهمندان حوزه منابع طبیعی ایران عزیز را تایید میکند. این دغدغهمندان همواره با استناد به پیچیدگی و شکنندگی اکوسیستمهای طبیعی، بر تمرکز وظایف و تخصصی بودن مدیریت آن تاکید داشتهاند. سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری با پیشینهای طولانی و سرمایهای انباشته از تجربه و نیروی انسانی متخصص، همواره ستون اصلی حفاظت، احیا و توسعه پایدار ۸۵درصد از عرصههای طبیعی ایران عزیز بوده است. هرگونه اقدام برای تضعیف، انحلال یا توزیع وظایف برآمده از قانون این سازمان در نهادهای موازی فاقد تجربه کافی، نه تنها راهکاری برای بهبود نیست، بلکه به معنای از دست دادن همین سطح از حفاظت موجود نیز هست.
آتشسوزیهای کنونی، زنگ خطری است که نشان میدهد کوچکترین خلأ مدیریتی و کاهش ظرفیت نهاد متولی، به سرعت و به صورت مستقیم به افزایش ضریب آسیبپذیری جنگل در برابر تمامی عوامل تخریب، از جمله حریق، منجر میشود. بنابراین، حفظ استقلال، تقویت ساختاری و تجهیز همهجانبه سازمان منابع طبیعی، نه یک انتخاب، که تنها راهبرد ممکن برای نجات جنگلهای هیرکانی و جلوگیری از تکرار فجایع محیطزیستی در آینده است.
نقش سیاستگذار
جلوگیری از تکرار فجایع محیطزیستی مانند آتشسوزی در جنگلهای هیرکانی، نیازمند یک تحول اساسی در نگرش و اقدام است که سیاستگذاری محیط زیست در کانون آن قرار دارد. به نظر میرسد راهکارهای اصلی را میتوان در چند محور خلاصه کرد.
سیاستگذاری باید بر اساس یک اصل طلایی استوار شود که هزینه پیشگیری، همواره بهمراتب کمتر از هزینه احیا و خسارت است تا از وضعیت واکنش به حادثه به پیشگیری از وقوع آن تغییر کند. این امر مستلزم تجهیز و تقویت نهاد متولی (سازمان منابع طبیعی) به جای تضعیف و پراکنده کردن مسوولیت است و این نهاد باید به عنوان ستاد فرماندهی واحد، با بودجه کافی، نیروی انسانی متخصص و تجهیزات مدرن (پهپاد، ماهواره، خودروی آتشنشانی، بالگرد) تقویت شود.
پایش هوشمند و مستمر، مدیریت اکوسیستم با پاکسازی جنگل از مواد آتشزا، احداث و نگهداری آتشبرها و مدیریت پوشش گیاهی، تدوین و اجرای قوانین جامع و بازدارنده مانند جرایم سنگین در برابر عاملان آتشسوزی، جلوگیری از تغییر کاربری غیرقانونی اراضی مرتعی و جنگلی، ارتقای فرهنگ مشارکت عمومی و محلی با استفاده از ظرفیت سازمانهای مردمنهاد، داشتن نگاه یکپارچه و فرابخشی، ایجاد هماهنگی و وحدت رویه بین تمام نهادهای موثر با تدوین یک سند راهبری به همراه مانورها و دورههای آموزشی برای حفاظت از جنگلها با همکاری تمام نهادها میتواند از جمله راهکارها برای جلوگیری از این اتفاقات باشد.
تجربه سایر کشورها
بررسی تجربیات بینالمللی میتواند چراغ راهی برای ایران باشد. کشورهای مختلف با توجه به جغرافیا و اکوسیستم خود، راهبردهای متنوعی برای مقابله با آتشسوزی در پیش گرفتهاند که عمدتا بر سه اصل «پیشگیری، آمادگی و واکنش سریع» استوار است. برای نمونه، ایالات متحده با ایجاد سامانهای پیشرفته متشکل از ماهواره، پهپاد و دوربینهای حرارتی، پایش لحظهای را ممکن ساخته و با یک ستاد فرماندهی متمرکز، تمامی منابع اطفا، از جمله ناوگان هوایی، را بهسرعت هماهنگ میکند. یکی از سیاستهای هوشمندانه این کشور و نیز استرالیا، اجرای «آتشسوزیهای کنترلشده» برای کاهش مواد آتشزا در جنگل است.
از سوی دیگر، کشورهای اروپایی مانند اسپانیا بر مدیریت پیشگیرانه با ایجاد کمربندهای ضد حریق و استفاده هوشمندانه از دام برای چرای گیاهان خشک تاکید دارند. اما شاید درس بزرگتر، نقش محوری «مشارکت مردمی» است؛ همانگونه که در استرالیا، سرویس داوطلبانه آتشنشانی روستایی (Rural Fire Service) به عنوان بازوی قدرتمند عمل میکند و همچنین پیشبینی و مدلسازی پیشرفته با استفاده از دادههای هواشناسی، پوشش گیاهی و توپوگرافی برای پیشبینی رفتار و مسیر آتش و هشدار بموقع به ساکنان، و در کانادا، سیستم تخلیه سریع و برنامهریزیشده، جان شهروندان را در اولویت قرار میدهد.
جمعبندی این تجربیات نشان میدهد که موفقیت در گرو خروج از مدیریت صرفا واکنشی و حرکت به سمت یک «مدیریت یکپارچه» است که در آن، پیشگیری فعال با استفاده از فناوری روز، آموزش همگانی، قوانین بازدارنده و بسیج سرمایههای اجتماعی در کنار یک نهاد متولی متمرکز و قدرتمند، جایگزین روشهای پراکنده و کماثر کنونی شود. این همان مسیری است که برای نجات جنگلهای ایران نیز باید با عزمی ملی و بودجهای کافی در پیش گرفته شود.
تجربه سایر کشورها در زمینه اقدامات پیشدستانه برای جلوگیری از حوادثی مانند آتشسوزیهای جنگلی، دروس ارزشمندی برای ما دارد که میتوان آن را در چند محور اصلی خلاصه کرد. نخستین و مهمترین درس، تغییر نگرش از مدیریت بحران به مدیریت ریسک است. کشورهای موفق به جای اینکه منتظر بمانند تا آتشسوزی رخ دهد و سپس به مقابله با آن بروند، با سرمایهگذاری در پیشگیری فعال، احتمال وقوع حادثه را به حداقل میرسانند. این نگرش در عمل به معنای تخصیص بودجه و برنامهریزی اصلی برای اقداماتی مانند مدیریت پوشش گیاهی (شامل پاکسازی جنگل از مواد آتشزا و اجرای آتشسوزیهای کنترلشده)، ایجاد زیرساختهای حفاظتی مانند کمربندهای ضد حریق و استقرار سیستمهای هشدار زودهنگام بسیار پیشرفته است.
دومین درس کلیدی، ایجاد یک ساختار حکمرانی متمرکز و یکپارچه است. تجربه کشورهایی مانند آمریکا و استرالیا نشان میدهد که وجود یک نهاد واحد و قدرتمند با مسوولیتپذیری و اختیارات کامل برای هماهنگی ملی، از شرطهای اساسی موفقیت است. این ساختار متمرکز از پراکندگی مسوولیت، تداخل در تصمیمگیری و تاخیر در عملیات جلوگیری میکند.
سومین درس، سرمایهگذاری همزمان در دو رکن فناوری و نیروی انسانی است. از یک سو، این کشورها از آخرین فناوریها، از سنجش از دور و پهپاد برای پایش تا هوش مصنوعی برای پیشبینی رفتار آتش، بهره میبرند. از سوی دیگر، آنها روی آموزش، تجهیز و بسیج نیروهای متخصص و داوطلب محلی سرمایهگذاری میکنند تا در کوتاهترین زمان ممکن واکنش نشان دهند.
در نهایت، درس چهارم تبدیل مردم به یاریگران و بازوهای همراه از طریق شفافیت، آموزش همگانی و جلب مشارکت فعال است. برنامههایی مانند آموزش جوامع محلی برای پیشگیری و واکنش اولیه در استرالیا، یا ایجاد شبکههای داوطلبی در اروپا، نشان میدهد که آگاهسازی و توانمندسازی شهروندان، موثرترین و کمهزینهترین سپر در برابر حوادث طبیعی است.
در مجموع، درس بزرگ این تجربهها به ما این است که نجات جنگلها در عزم جدی برای پیشگیری، ایجاد حکمرانی متمرکز، بهکارگیری فناوری و توانمندسازی جوامع محلی و مشارکت آنها نهفته است. این امر نیازمند اراده راسخ و اولویت دادن به حفاظت از منابع طبیعی و محیط زیست در سطح ملی است.
نکته پایانی، عدم تهیه و تدوین طرحهای مدیریت جنگل است که یکی از ریشهایترین چالشهای مدیریت جنگلهای هیرکانی است. توقف بهرهبرداری چوبی از سال ۱۳۹۶ اگرچه تصمیمی مثبت برای کاهش فشار بر جنگل بود، اما متاسفانه بدون ارائه گزینه علمی و برنامه مدیریتی جایگزین، خلأ بزرگی در نظام حفاظتی و مدیریتی جنگل ایجاد کرد. این خلأ دقیقا همان نقطه آسیبپذیری است که امروز شاهد پیامدهای آن در قالب آتشسوزیها، تخریب و گردشگری بیضابطه هستیم. برای خروج از این بحران، تدوین و اجرای فوری «طرحهای مدیریت جامع و علمی جنگل در سطح حوزههای آبخیز» ضرورتی انکارناپذیر است.
* رئیس دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران