ناگفـتههای زندگی«رحمـــان گلزار»
بمانجان ندیمی
خانه نیمه تاریک بود و صدای موتور یخچال سکوت فضا را میشکست. منتظر تماسش بودم. چند روز پیش از آن با چند پیام برای این تماس هماهنگ کرده بودیم. من فارسی مینوشتم و او به انگلیسی پاسخ میداد. وقتی قرار شد مکالمه مان تلفنی باشد، پیش خودم فکر کردم «شاید نتواند فارسی هم صحبت کند»؛ اما او گفت که میتواند فارسی را بخواند و صحبت کند؛ اما نمیتواند بنویسد. به همین دلیل هم تمام پیامهای رد و بدل شده بین ما به همین صورت ادامه پیدا کرد. من فارسی مینوشتم و او انگلیسی. قرارمان برای ساعت ۱۱ شب به وقت تهران…