در سایه عدمکفایت بیمه پایه در پوشش هزینههای درمانی، برخورداری از بیمه تکمیلی اهمیتی دوچندان یافته است. با این حال، اختلاف گاه و بیگاه تامیناجتماعی با شرکت تامینکننده پوشش تکمیلی بازنشستگان باعث شده است رفاه و سلامت این جمعیت چندمیلیون نفری تحتالشعاع قرار بگیرد و آنها را نگران کند.
این روزها کمتر کسی است که از شرایط نامطلوب اقتصادی گلهمند نباشد. کافی است یک روز در شهر به گردش درآییم. مواجهه با هر صاحب کسبوکاری همراه با ابراز ناراحتی از شرایط رکودی پیشآمده بهویژه پس از حمله اسرائیل به ایران است. با هر دوست، آشنا، متخصص، استاد دانشگاه، کارمند، کارگری که صحبت میکنی، بحث…
ترامپ با واقعیتها همانگونه رفتار میکند که با انسانها. او انتظار دارد آنها برای حمایت از اهدافش صف بکشند و اگر چنین نکنند، به دنبال خلاص شدن از شرشان است. هفته گذشته ترامپ با این حقیقت ناخوشایند روبهرو شد که رشد اشتغال در یک رکود سهماهه قرار گرفته است. یک رئیسجمهور منطقیتر شاید بررسی میکرد که آیا این دادهها سوالاتی را در مورد دستور کار او ایجاد میکنند یا خیر. اما ترامپ، طبق معمول، اصرار ورزید که مشکل از خودِ دادههاست. او کارمندان بیحاشیه «اداره آمار کار» را به توطئه برای بیاعتبار کردن دولتش متهم کرد و رئیس این اداره را اخراج نمود. این اخراج بهقدری آشکارا به اعتبار دولت فدرال آسیب میزند که اعتراض برخی از سناتورهای جمهوریخواه را نیز برانگیخت.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، بدون ارائه هیچ مدرکی ادعا کرد که بازنگریهای گسترده در آخرین گزارش اشتغال یک «کلاهبرداری» بوده است. او یکی از مهمترین نهادهای ناظر بر آمارهای دولتی را متهم کرد که برای ضربه زدن به ریاستجمهوری او، آمارها را دستکاری کرده است.
توسعه، صرفا پروژهای اقتصادی نیست؛ رخدادی اجتماعی، تاریخی و نهادی است که در بستر زمان شکل میگیرد. اما تاریخ علیه آینده تجهیز میشود. در سرزمینهایی که به مدت طولانی در معرض تداوم جنگ و خشونت بودهاند، نهفقط زیرساختها و منابع، بلکه حافظه نهادی، افق آینده و امکان یادگیری جمعی فرو میپاشد.
جنگ و درگیریهای مسلحانه تاثیرات عمیقی بر توسعه پایدار در سطح محلی و در سطح جهانی در این جهان به هم پیوسته دارند. در مطالعاتی که بر ۱۵۰ جنگ از سال ۱۸۷۰ انجام شده نشان میدهد که در زمان جنگ و پس از ۵ سال از شروع جنگ، ۳۰ درصد تولید ناخالص داخلی آن کشور کاهش یافته و ۱۵ درصد تورم آن به دلیل جنگ افزایش مییابد (این تورم به تورمی که از قبل وجود داشته اضافه میشود). این امر برای کشورهای همسایه در طی دوره مورد نظر، باعث کاهش ۱۰ درصدی تولید ناخالص داخلی کشورها و افزایش به طور متوسط ۵ درصدی تورم کشورهای همسایه شده است.
ایران در اوایل قرن پانزدهم خورشیدی با پیچیدهترین چالش اقتصادی تاریخ معاصر خود روبهروست. کشوری که همزمان از سرمایهای کمیاب ـ جمعیتی جوان و تحصیلکرده، موقعیت ژئواقتصادی بیبدیل و منابع طبیعی متنوع ـ برخوردار است و درعینحال درگیر سازوکارهایی است که همین مزیتها را خنثی، یا حتی علیه خود، به کار میگیرد.
جنگها به عنوان یکی از بزرگترین اختلالگرهای سیستمهای اقتصادی تاثیر عمیقی بر شاخصهای کلان اقتصاد دارند. نخستین و ملموسترین، پیامد کاهش تولید ناخالص داخلی(GDP-Gross Domestic Product) است. زیرساختهای صنعتی شهری و خدماتی که نقش مهمی در خلق ارزش اقتصادی دارند تخریب میشوند و بسیاری از فعالیتهای اقتصادی در حوزههای تولید توزیع و مصرف مختل میگردند.
تاریخ را که تورق کنیم دوران رونق صنعت در ایران، زمانی بود که ایران نقطه اتصال کشورهای دیگر بود و بعد از آن، تبدیل به تولیدکننده شد. این نکتهای است که تمام سفرنامههایی که در قرن ۱۷میلادی توسط سیاحان خارجی نگاشته شد، بارها به آن اشاره کردهاند. ایران به سبب جایگاه استراتژیک خود در چهارراه کریدوری جهان قرار گرفته است. پیش از این بارها درباره نقش موثر کریدورها برای توسعه اقتصاد کشور گفته شده است. حدود هزار و ۸۰۰ سال پیش، ایران در جاده ابریشم به تجارت میپرداخت.
در سالهای اخیر، بازتعریف مفاهیم امنیت ملی در پرتو تحولات ژئوپلیتیک، اقتصادی و فناورانه، ضرورت بازاندیشی در ابزارهای تولید و حفظ امنیت را برجسته کرده است. در این میان، کریدورهای ترانزیتی و اقتصادی بهعنوان یکی از سازوکارهای نوین تامین امنیت مطرح شدهاند؛ سازوکارهایی که نهتنها در خدمت رشد و توسعه اقتصادیاند، بلکه بهمثابه ابزاری برای تثبیت مرزها، تعمیق پیوندهای منطقهای و کاهش تنشهای ژئوپلیتیک عمل میکنند. از این منظر، کریدورها تنها خطوطی برای عبور کالا نیستند، بلکه زیرساختهای امنیتساز در سطح ملی و فراملی محسوب میشوند؛ زیرا همانطور که قدرت نظامی مرزها را محافظت میکند، قدرت اتصال آنها را معنا میبخشد.
ژئوپلیتیک ایران به گونهای است که بر اساس نظریههای بری و بحری جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده، به گونهای که در تقاطع جغرافیای این نظریهها قرار میگیرد؛ چراکه ایران محل اتصال اوراسیا و خلیج فارس و دریای عمران است و به لحاظ جغرافیایی جایگاهی استراتژیک دارد.
نقش و جایگاه کریدورها در نظم نوظهور بینالمللی از اهمیت ژئواستراتژیک برخوردار است. این اهمیت ناشی از ژئوپلیتیک رقابت قدرتهای جهانی و تعاملات ژئواکونومیکمحوری است که اهمیت تبادلات تجاری بر بستر جاده، ریل و دریا را به عرصه کنش-واکنشهای بازیگران تبدیل کرده است. در این فضا سه کانون «دریای سیاه»، «خلیج فارس- دریای سرخ» و «دریای چین جنوبی - تنگه تایوان» بخش عمدهای از این برهمکنش نظم را معطوف به خود کرده است.
هوش مصنوعی، قابلیت هر روز شگفتزدهتر کردن انسان را در خود دارد. هنوز حتی ده سال از شروعبهکار اولین دستیارهای هوش مصنوعی نگذشته است؛ اما جهان با پدیدهای با نام «ابرهوش مصنوعی» مواجه شده است. ابرهوش مصنوعی، منتهای شکوفایی هوش مصنوعی است که نهتنها با هوش انسانی برابری میکند، بلکه در هر زمینهای از آن بسیار پیشی میگیرد؛ به همین سبب هم همچنان که مزایای فراوانی برای انسان در خود دارد، میتواند مضرات بسیار زیادی نیز در پس وجهههای مثبت خود پنهان کند.
ابرهوش مصنوعی حالا دیگر تنها رویا یا روایتی در داستانهای علمی و تخیلی نیست. خبرها حاکی از آن است که غولهای حوزه فناوری قدمهای مهمی در این زمینه برداشتهاند و در این بین مدیرعامل متا نیز میلیاردها دلار سرمایه و نخبهترین مغزهای سیلیکونولی را به خدمت گرفته تا رویای ساخت هوشی برتر از انسان را به واقعیت تبدیل کند. در این رقابت مارک زاکربرگ با سرمایهگذاری ۱۵میلیارددلاری و جذب نخبگان رقیب با برداشتن گام بلند در حال ساخت سامانهای است که میتواند فراتر از توان شناختی انسان عمل کند و شاید روزی جایگزین آن شود.
«مسابقه هوش مصنوعی آمریکا با چین» تیتری است که بیشتر و بیشتر میبینیم. اما در واقع ما در دو مسابقه پرمخاطره با چین در هوش مصنوعی هستیم: اول، رقابت برای تسلط تجاری که اقتصادها، قدرت نظامی و نفوذ جهانی را تغییر شکل میدهد و مسابقه دوم، اگرچه کمتر دیده میشود، اما پتانسیل آن را دارد که حتی وجودیتر باشد: «جهشی به سوی هوش مصنوعی برتر یا سوپر اینتلیجنس».
ابرهوش مصنوعی (ASI)، نمایانگر اوج تکامل هوش مصنوعی است - مرحلهای فرضی که در آن هوش ماشینی از قابلیتهای شناختی انسان در هر حوزهای فراتر میرود. درحالیکه هوش مصنوعی عمومی (AGI) قصد دارد با استدلال در سطح انسان مطابقت داشته باشد، ابرهوش مصنوعی قول میدهد که از آن پیشی بگیرد و به طور بالقوه دنیای ما را به شیوههایی که بهسختی میتوانیم تصور کنیم، متحول کند.
ضعف مدیریت منابع آبی و در نهایت خطای سیاستگذاران در بخش کشاورزی کشور، همه آن چیزی است که دولت را گرفتار بحران کمبود آب کرده است و باید از تکرار آنها اجتناب کند.
در شرایطی که اقتصاد ایران برای چند دهه با تورم بالا، نوسانات تولید و بحرانهای پیدرپی در منابع انرژی و آب دستوپنجه نرم کرده، یکی از عوامل کمتردیدهشده اما تاثیرگذار در این وضعیت، «برهمخوردن قیمتهای نسبی» است. ثبات طولانیمدت قیمت حاملهای انرژی در کنار رشد فزاینده سایر قیمتها، منجر به تحریف سیگنالهای قیمتی و بروز ناکارآمدی در تخصیص منابع شده است؛ موضوعی که امروزه خود را در قالب بحرانهایی نظیر کمآبی، خاموشی برق، ناتوانی تولید و وابستگی شدید بنگاهها به تسهیلات بانکی نشان میدهد.
احتمالا شما نیز در سطح شهر بیلبوردهایی با عناوین مختلف در جهت تشویق مردم به صرفهجویی در مصرف برق یا آب دیدهاید. بیلبوردهایی همچون «ببند» برای کاهش مصرف آب یا «افکارتو زیر دوش کنترل کن» با مضمون اینکه با کاهش مدت زمان استحمام، میتوان به صرفهجویی در مصرف آب اهتمام ورزید. دولت در تامین انرژی به تنگنایی بسیار سخت دچار شده است و به همیندلیل بهجای اینکه سیاستهای خود را در راستایی تنظیم کند که منابع مدیریت شوند، راهی به جز دخالت در جزئیترین بخشهای زندگی مردم ندارد.
هفده سال پس از تصویب سازوکاری بهظاهر فنی در بودجه سال ۱۳۸۶، اقتصاد ایران در دام چرخهای معیوب اسیر شده است. پروژهای که با وعده «شفافیت مالی» و «تضمین سودآوری پالایشگاهها» آغاز شد،
جنگ تمامشد و کشور در وضعیت پایداری قرار دارد؛ با این وجود هنوز تکلیف خانههایی که در بحبوحه جنگ آسیب دیدهاند یا بهطور کلی ویران شدهاند، مشخص نیست. آمارهای رسمی و اظهارنظرات مقامات دولتی نشان میدهد که تعداد واحدهایی که در دوران جنگ آسیب جدی دیدهاند و نیاز به تخریب یا بازسازی دارند بسیار محدود است. با این همه هنوز دقیقا مشخص نیست که این خانهها چگونه و با کدام پروتکل احیا میشوند.
جنگ تحمیلی ۱۲روزه اخیر، از تلخترین و ویرانگرترین تجربههای معاصر تهران بود. در جریان این درگیری کوتاه اما شدید و تلخ، تهران به عنوان مرکز تصمیمگیریهای راهبردی، هدف حملات هوایی، موشکی و پهپادی قرار گرفت. اگرچه سامانههای پدافند هوایی توانستند بخشی از تهدیدهای را دفع کنند، اما خسارات واردشده به زیرساختهای شهری، واحدهای مسکونی، و جان شهروندان، چشمگیر بود. براساس گزارش منابع رسمی، بیش از ۸۵۰واحد مسکونی، ۴۵مجتمع تجاری، ۱۲مدرسه، ۸بیمارستان و دهها ساختمان دولتی و عمومی در مناطق مختلف تهران آسیب جدی دیدند یا بهطور کامل تخریب شدند.
همانطور که تقریبا همگان میدانند، تهران در یکی از مخاطرهانگیزترین مناطق جغرافیایی کشور واقع است. شهر تهران با خطرات متعددی مواجه است؛ کارشناسان همواره هشدار میدهند که این شهر با وجود دو گسل که از نظر مدارک تاریخی دوره بازگشت آنها نیز نزدیک است و همچنین وجود کوه آتشفشان دماوند در شمال و در نهایت خطر فرونشست زمین، همزمان با چندین ریسک جغرافیایی مواجه است. بهجز همه اینها، پس از انقلاب که مبارزه با رژیم صهیونی در دستور کار و در زمره شعارهای اصلی نظام قرار گرفت، خطر جنگ با اسرائیل، موشک و بمباران شدن شهر هم به مخاطرات این شهر اضافه شد.
جنگ تحمیلی ۱۲روزه و آسیبهای ناشی از آن که در این مقطع گریبانگیر کشور شده بهطور کلی با جنگ هشتساله دفاع مقدس متفاوت است. دلیل این تفاوت از آنجا نشات میگیرد که در جریان جنگ تحمیلی ۱۲روزه تعداد محدود و کمی از خانهها و واحدهای مسکونی آسیب دیدهاند یا اینکه به طور کلی ویران شدهاند، اما در جریان جنگ هشتساله این اعداد اصلا با جنگ تحمیلی ۱۲روزه قابل مقایسه نبودند. این در حالی است که درصد آسیب و تخریب ناشی از جنگ در واحدهای گوناگون نیز با یکدیگر متفاوت است؛ برخی از این خانهها بهطور کلی مخروبه شدهاند و برخی دیگر از آنها تنها اندکی آسیب دیدهاند.
برای پاسخدهی به این سوال که وظیفه تامین سرمایه بازسازی خانههای آسیبدیده در جنگ بر عهده چه کسی است، ابتدا باید بررسی کرد که این نوع از هزینهها در کدام چارچوب قلمداد میشود؛ بعد از آن میتوان متوجه شد که هزینه بازسازی این بناها، جزو وظایف دولت است یا در حیطه وظایف شهرداری محسوب میشود.
خطای قیمتگذاری دستوری، انگلستان را با بحران آب مواجه کرد. نظام سرکوب قیمتها و اعمال قیمتهای تکلیفی، بارها آزموده شده و هر بار شکست خورده است. حال نوبت این خطا به انگلستان رسید. همین چند روز پیش رسانهها پیشبینی کردند که بزرگترین شرکت آبی انگلیس در آستانه ورشکستگی قرار دارد و بدهیهای سنگین بالا آورده است.
انگلستان در سال ۲۰۲۵ با بحرانی خودساخته اما عمیق در حوزه آب روبهرو شده که ریشههای آن به سیاستهای خصوصیسازی دهههای گذشته بازمیگردد. درحالیکه کشورهای ثروتمند معمولا از زیرساختهای پایدار و ظرفیت پاسخگویی سریع در برابر بحرانهای اقلیمی برخوردارند، انگلستان به شکلی عجیب و نگرانکننده در برابر این تهدیدهای آسیبپذیر باقی مانده است.
رابطه انسان با آب در حال دگرگونی است. رشد جمعیت، گسترش شهرنشینی و افزایش تقاضای صنایع انرژیبر و فناوریمحور - از جمله مراکز داده مبتنی بر هوش مصنوعی - فشار بیسابقهای بر منابع آبی جهان وارد کردهاند.
قاره اروپا که در تصور عمومی به عنوان منطقهای با منابع آبی فراوان شناخته میشود، امروز با یکی از عمیقترین بحرانهای زیستمحیطی خود مواجه شده است: بحران آب. تغییرات اقلیمی، فرسودگی زیرساختها، سوءمدیریت منابع، و آلودگی گسترده آبهای سطحی و زیرزمینی، دست به دست هم دادهاند تا سیستم آبی اروپا را به مرز ناپایداری برسانند.
در شرایطی که یکسوم از قلمرو اتحادیه اروپا با کمآبی مواجه است، بحران منابع آبی به یکی از چالشهای ساختاری این قاره تبدیل شده است؛ چالشی که در کنار آلودگی و رشد فزاینده تقاضا، نیاز به سرمایهگذاری گسترده و نوآوری در سیاستگذاریهای زیستمحیطی را دوچندان کرده است.
در شرایطی که بحران آب بخشهایی از قاره سبز را درگیر کرده، کمیسیون اروپا از کشورهای عضو خواسته است که تا سال ۲۰۳۰ دستکم ۱۰درصد بهبود در بهرهوری مصرف آب خود ایجاد کنند. این هدف که الزامی قانونی ندارد،
کسبوکارهای نوپا و استارتآپی از زمان آتشبس تاکنون با مشکلات عدیدهای مواجه بودهاند؛ این در حالی است که زیست این کسبوکارهای نوپا، پیش از جنگ نیز خالی از معضل نبود. کمبود سرمایهگذار در این بخش، محیط سنتی کسبوکار کشور و همچنین بروکراسیهای طولانی، از جمله مهمترین دستاندازهای اکوسیستم استارتآپی بوده است. حال این مشکلات حل نشده و تازه گلوگاههای دیگری نیز به این محیط اضافه شده است.